
دانلود سریال The White Olive Tree 2025
نام ها: درخت زیتون سفید
محصول: 2025 چین از شبکه iQiyi
ژانر: نظامی | عاشقانه | درام
تاریخ پخش: Feb 1, 2025
قسمت ها: 38
روز های پخش: هر روز
مدت زمان: 45 دقیقه
وضعیت: به اتمام رسیده
بازیگران:
Chen Zhe Yuan – Liang Jie – Wang Tian Chen
قسمت آخر + پشت صحنه اضافه شد.
زیرنویس فارسی قسمت آخر اضافه شد.
خلاصه داستان: در جریان یک مأموریت مصاحبه در کشور ناآرام شرق، سونگ ران، خبرنگار زن شبکه ماهوارهای شهر لیانگ، با خطری جدی روبهرو میشود. خوشبختانه، او توسط لی زان، مهندس مواد منفجره چینی که بهصورت داوطلبانه در این کشور فعالیت میکند، نجات مییابد. مهربانی و روحیه کودکانه لی زان، سونگ ران را عمیقاً مجذوب خود میکند. در پی دیدارهای مکرر، لی زان درمییابد که سونگ ران با وجود ظاهر شکنندهاش، زنی شجاع و قوی است که قلبی سرشار از عدالت و مهربانی دارد. اشتراک در آرمانها و همنوایی روحهایشان، جرقههای عشقی ناب را میان آن دو شعلهور میکند. اما وقوع یک حمله انفجاری ناگهانی، این رابطه تازهشکفته را ناتمام میگذارد. پس از بازگشت به چین، هر دوی آنها دوران سختی را پشت سر میگذارند و حتی ارتباطشان قطع میشود. لی زان از عذاب وجدان و احساس گناه بهخاطر مرگ دوستی که جانش را برای نجات او فدا کرد، رنج میبرد. از سوی دیگر نیز، سونگ ران به دلیل عکسی که در جریان همان حمله انفجاری گرفته بود، درگیر حاشیهها و جنجالهای رسانهای میشود. ولی…
.
.
اطلاعات بیشتر سریال
امتیاز: 8.2 از 10 (میزان آراء: 109 نفر)
سازندگان سریال:
نویسندگان:
Han Hao
کارگردانان:
Huang Chun
سایر عناوین سریال:
عنوان بومی سریال:
白色橄榄树
عنوان های دیگر سریال:
Bai Se Gan Lan Shu
白色橄欖樹
.
.
نسخه زیرنویس فارسی چسبیده (سافت ساب)
.
پشت صحنه
.
زیرنویس فارسی
ترجمه اختصاصی پروموویز
همش تقصیر
ازان داشت برمیگشت و میتونستن یه زندگی قشنگ داشته باشن
بعد از مدتها اومدم به صفحه سریال
عمیقا دوست دارم فراموش کنم دیدمش. سریال خیلی قشنگیه ولی فضاش مخصوصا آخراشبه حدی برام غم انگیزه که اصلا نمیخوام بهش فکر کنم و غمش تاثیر بدی روی روح و روانم گذاشت. ولی چه کنم که دیشب یاد یه سکانس زیبا از قسمت ۳۱ افتادم که سکانس موردعلاقم تو سریاله و با دیدن اون سکانس دوباره رفتم تو فضای سریال
آخ آزان و آخ ران ران
ولی این سریال با تمام غمش یه چیز خیلی قشنگ تو ذهنم باقی گذاشته. ران ران برای شمارهی آزان زنگ مخصوص گذاشته بود و وقتی بار اول از سرزمین شرقی برگشته بودن یه جا تلفن ران ران زنگ خورد و دید همون رینگتون مخصوص آزانه و یعنی آزان داره زنگ میزنه. نمیدونم چجوری منظورمو بگم؛ فکر کن برای کسی که عاشقشی رینگتون مخصوص بذاری و وقتی تلفنت زنگ بخوره با اون رینگتون بفهمی عشقت داره زنگ میزنه. این خیلی برام قشنگ بود
#هرچه میخواهد دل تنگت بگو 🔮
هرچقد دنبال کلمه و حس و وایب مشابه میگردم که یه جوری شخصیت آزان رو توصیف کنم، بازم کم میارم. بازم نمیشه کامل ازش گفت. انگار هنوز یه جای کار میلنگه.
حتی شعری که بتونه خیلی شبیه به شخصیت آزان باشه پیدا نکردم. نمیدونم شایدم درد آوره فکرکردن به چشمای آزان و نوشتن درباره اون غم و حسرت ها.
آزان از اون شخصیت هایی بود که مطمئنم اگه یه روز خیلی پیر بشم ، بازم خاطره و حسی که از این شخصیت گرفتم ته ته های حافظم داره چشمک میزنه. چون آزان یه شخصیت واقعی بود . سریال خیالی و مسخره بازی بچگانه نبود. آدمایی مثل آزان با سرگذشت هایی شاید تلخ تر ، نزدیک نزدیک خودمون وجود داشتن و دارن.
و اما ران ران؛ همه بیشتر از آزان میگیم ولی چیزی که این عاشقانه و این داستان فداکاری رو زیبا تر کرد، وجود ران ران، کنار آزان بود. یه دختر ساده و بی آلایش . نه آرزو های دور و درازی داشت و نه عزت نفس کمی. نه دنبال جلب توجه بود و نه سعی میکرد خودشو گول بزنه. با اینکه روح و قلبش ترک برداشته بود اما هیچ وقت از لای این ترک ها ، سیاهی نفوذ نکرد . فقط نور بود و پاکی احساسی که سونگ ران به آزان داشت . و یک نوع دیگه ای از احساس که نسبت به کشور شرقی و مردمش داشت. به مراتب برای یه زن خیلی سخت تره که مرد زندگیشو تو همچین شرایطی ببینه. که حامی همیشگیشو در حال فروپاشی ببینه. که عشقشو تو رنج و عذاب و کابوس هر روزه ببینه. و ران رانی که فداکار ترین و مهربون ترین و مورد اطمینان ترین شخص زندگیشو پیدا کرده بود، حالا چطوری آزانو تو این وضع بیینه و دم نزنه؟ چی کار میتونه براش بکنه؟ چیکار کنه که باد فراموشی و عذاب ، عشق زندگیشو شبیه گلبرگ های خشک شده لای یه دفترچه خاطرات ، با خودش نبره. چیکار کنه که دوباره اون شوق و علاقه رو تو چشمای آزان ببینه و تو صداش بشنوه؟ وقتی ران ران فهمید نمیتونه هیچکاری کنه ، همون موقع آزان فهمید دیگه شرایطش عادی نمیشه. ولی ته ته قلب هاشون میخواستن باهم باشن پس بهترین باهم بودن این دنیا رو انتخاب کردن.
هردو حاضر بودن عشقو تجربه کنن حتی اگر بهای زیادی داشته باشه . و با این آرزوی زیبا ، آزاد و آروم زندگی کردن.
و برای من جایی شخصیت ران ران به اوج خودش رسید و از غالب یه دختری که صرفا عاشق بود و صرفا دنبال خوبی بود، به مرتبه بالاتری رسید که ران ران تصمیم گرفت اون کتابو بنویسه. و اون کتاب توی سکانس های پایانی به اندازه نگاه های آزان تونست منو به گریه بندازه. حالا ران ران تاریخی که دلش میخواستو ثبت کرد. چه در غالب نوشته و چه در غالب عکس . و به قول خودش این داستان اون و آزان بود. از دیدار اول تا به وجو اومدن اولین حس ، اولین اعتراف و اولین پایان باهم بودنشون، فقط صداقت بود و مهر و زیبایی.
و این شیفتگی صادقانه رو مرگ نمیتونه. پایان بده. برای همینه که با وجود غم درخشان سریال، دوست داشتنی و پیشنهادیه.
و بنجامین؛ میگفت یتیمه ولی در حق خانواده ای که پیدا کرده بود از هر فرزند هم خونی، بیشتر پای این کشور و پای این خانواده موند.
میگفت مزدوره ولی تهش جونشو برای مردمی که براش عزیز بودن و در راستای نجات بهترین دوستش داد .
میگفت دختر بازه ولی وقتی به یکی دل داد، تا ته زندگیش هم چهره اون دخترو به یاد آورد.
میگفت ساشین رومخشه ولی تهش شدن دو تا برادر قسم خورده.
میگفت ستاره ساشین اسباب بازیه ولی بعدش اون ستاره های رینا، تا اون دنیا هم به سلامت همراهیش کردن.
ساشین؛ پسر بی سر و زبون و و یه دنده و روزنامه نگاری که یهو شد یه سرباز فدایی برای وطنش. یهو خون رینا و همه مردمش شد شجاعت تو رگای ساشین. شد حس مبارزه و جنگیدن عاشقانه برای کشور و دوستاش . شد تجربه یه حس خوب برادرانه با بنجامین. و در آخر شد یه قول و یه دانشگاه و دنبال کردن یه آرزوی بزرگ کودکانه. و اشک ها و لبخند هایی که مادرش، بنجامین، سونگ ران و آزان براش به جا گذاشتن.
شن بی ؛ سعادتی نه از جنس یک زندگی عاشقانه موفق و نه از جنس یک زندگی کاری موفق . یکزندگی بشر دوستانه و آزاد. شن بی رقابت گر ترجیح داد هدفو تغییر بده ترجیح داد اگه میخواد رقابت کنه و سرسخت باشه، برای نجات جون اون بچه ها با سرنوشتی که میخواست زندگی رو ازشون بقاپه ، رقابت کنه. و تهش مایه آرامشش شدن همون بچه ها. بچه هایی که توی روزای اول ورودش به کشور شرقی ، جز تلخ ترین اتفاق زندگیش بودن.
پی شیائو نان؛ یه پزشک داوطلب ، یه دختر بیخیال و قوی . که بار تلخ شکست عاطفی قبلشو به دوش میکشید و بعد با بنجامینی آشنا میشه که قرار بود خام حرفاش و کاراش نشه. مگه بنجامین دختر باز و حیله گر نبود؟ مگه همشون دروغ نمیگفتن؟ پس چرا دلشو داد به بنجامین؟ چرا براش صبر کرد؟ چرا براش گریه کرد؟ چرا براش متاسف شد؟ و چرا تهش یاد بنجامینو تو دلش نگه داشت؟!!
اکثر شخصیت های این سریال برام خاص بودن. پدر آزان مثل خودش خاص بود مادر ران ران، یک زن و یک مادر خاص و بزرگ بود. لو ژان یه دوست منحصر به فرد برای آزان بود . جیانگ لین، یه برادر یه دوست و یه سرباز وظیفه شناس بود. که بی حاشیه و بی درد تر از بقیه از این دنیا رفت. جیانگ یو ، نوجوون آسیب دیده و شکننده ای که هم درد و هم دوای دردش آزان بود.
با همشون زندگی کردم. با همشون با بند بند وجودم خاطره ثبت کردم. سرم درد میکنه. قلبمم. قفسه سینم سنگینه. موهام و صورتم خیسه. چشمام میسوزه و تار میبینه. مغزم هنگ کرده. حالم خوش نیست. ولی ارزش داشت. زیبایی این داستان ارزش داشت.
و تهش فهمیدم منم حاظرم عشق رو تجربه کنم. یه عشق واقعی و پاک دو طرفه حتی اگه سرگذشتمون بشه تلخ تر از آزان و ران ران، بازم حاظرم خیلی چیزامو بدم که این عشق. پیدا کنم. حرفای آزان تو شب عروسیشون و آرزوش برای زندگی بعدی، برای منی که ازدواج رو به چشم یه تعهد سنتی و نمادین میدیدم، تاثیر گذار بودن.
هرجا نشستم و هرکی رودیدم ، این سریالو بهش معرفی کردم چون باعث میشه یه سری از مفاهیم عمیق این دنیا تو قلب هامون پررنگ تر بشه .
برای کشوری مشابه کشور شرقی که همه دنیا میشناسنش، برای سربازایی مثل بن و ساشین و جیانگ لین که دورمون خیلی زیاده، برای بچه هایی مثل سالی، زورو و سیا که هنوز دو ماه هم از تجربه نزدیکی که در کشورمون پیش اومد نمیگذره، برای زن های متفاوت و قوی مثل رینا، شن بی و دکتر پی ، و در آخر برای آزان ها و ران ران های تمام دنیا، آرزوی صلح و آرامش و آزادی دارم.
رئیس فقط لو ژان ،لی زان ۶ ماه ۶ماه نیست سره کار ولی هنوز جزءلیست کارمنداس 😂
یعنی اگه بهش حقوقم بده دیگه آدم نیست لو ژان بودا ِ بودا !!
یوان میمیره تو این سریال؟
یه گوش از قلبم موندگار شدی…شخصیت لیزان انقدر قوی بود که فراموش کردنش فقط با از دست دادن حافظه امکان پذیره….
لی زان اگه دوست پسر من بود باز هم نیاز داشتم هر پنج ثانیه یه بار بزنم عقب دوباره از اول حرکاتش رو نگاه کنم:|
من دوست نداشتم ده قسمت اول گیرایی نداشت از یازده باز یکم جذب کننده میشد چقد بیشتر چیزا مصنوعی میزد به من حسی منتقل نمیشد
سلام
سریال سانسور شدست یا نه؟؟
دلم برای این سریال تنگ شد 💔
آزان عزیزم …😭